داستان صوتی آبجی خانوم از صادق هدایت
داستان صوتی آبجی خانوم نوشته صادق هدایت_کیفیت عالی صدا و قیمته به صرفه محصول امیدوارم لذت ببرید
صادق هدایت نویسنده بزرگ ایران در 28 بهمن ماه 1281 (17 فوریه 1903)در تهران متولد شد و در۱۹ فروردین ۱۳۳۰ شمسی
صادق هدایت در سال 1281 شمسی در تهران، در خانواده اعتضاد الملک هدایت، به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در 1303 به پایان برد و یک سال بعد به قصد ادامه تحصیل به بلژیک رفت اما ذوق ادبی او را از ادامه تحصیل در رشته مهندسی بازداشت.داستان صوتی آبجی خانوم از صادق هدایت
سال بعد به فرانسه رفت و تا 1308 در آنجا ماند. در همین سالهای جوانی به قصد خودکشی خود را به رود “سن” انداخت اما ماهیگیری نجاتش داد و هدایت بعداً شرح این واقعه را در داستان “زنده به گور” نوشت و آن را “یادداشت های یک دیوانه” نام نهاد.
در آپارتمان اجارهایاش درپاریس با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده و ادیب ایرانی محسوب میشود که
خودکشی کرده است. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از داستانهای چاپنشدهاش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند.
صادق هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ بوف کور او رامشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند

سفرنامه
سفرنامه مهم هدایت عنوانش “اصفهان نصف جهان” است که در چاپهای بعدی با نمایشنامه “پروین دخترساسان” یک جا به چاپ رسیده است.
گفته می شود که صادق هدایت نوشته های دیگری نیز داشته که پیش از اقدام به خودکشی در یک حالت بحرانی تمام آنها را سوزانده است.
یکی از این کتاب صوتی، کتابی بوده است به نام “روی جاده نمناک” که گفته اند بعضی از دوستانش آن را جزو دست نوشته های هدایت دیده بودند.
همچنین کتابی به نام “توپ مروارید” جزو آثار چاپ شده اوست که فقط یک بار در نسخه هایی محدود و با تغییر نام نویسنده به “هادی هدایت” در تهران چاپ شده است.داستان صوتی آبجی خانوم از صادق هدایت
کتابهای صادق هدایت
بوف کور ، زنده بگور ، سگ ولگرد ، سه قطره خون ، افسانه آفرینش ، .وغ وغ ساهاب-حاجی آقا- پروین دختر
…ساسان – رباعیات خیام –فوائد گیاه خواری و…
موضوع داستان :آبجی خانم خواهر بزرگ ماهرخ بود، ولی هر کس که سابقه نداشت و آنها را می دید ممکن نبود باور بکند که با هم خواهر هستند
آبجی خانم بلند بالا، لاغر، گندمگون، لبهای کلفت، موهای مشکی داشت و رویهمرفته زشت بود . در صورتی که ماهرخ کوتاه ، سفید
، بینی کوچک ، موهای خرمائی و چشمهایش گیرنده بود و هر وقت میخندید روی لبهای او چال میافتاد. از حیث رفتار و روش هم
آنها خیلی با هم فرق داشتند…..